زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه
 

ارث از پدر (قرآن)





در قرآن درباره ارث بردن پسر یا دختر از پدر اشاره شده است. و همچنین ارث بردن حضرت سلیمان علیه‌السّلام از حضرت داود علیه‌السّلام و درخواست فرزندی ارث برنده از خدا توسط حضرت زکریا علیه‌السّلام نیز آیاتی بیان شده است.


۱ - ارث بردن سلیمان از داود



سلیمان علیه‌السّلام از پدرش داود علیه‌السلام ارث برده است:
وورث سلیمـن داوو د...
و سليمان وارث داوود شد،.. .

۱.۱ - بیان آیات


در این آیه نخست اشاره به ارث بردن سلیمان از پدرش داود کرده، می‌گوید:
سلیمان وارث داود شد (و ورث سلیمان داود).
در اینکه منظور از ارث در اینجا ارث چه چیز است؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است.
بعضی آن را منحصر به میراث علم و دانش دانسته‌اند، چرا که به پندار آنها پیامبران ارثی از اموال خود نمی‌گذارند.
بعضی دیگر منحصرا میراث مال و حکومت را ذکر کرده‌اند، چرا که این کلمه قبل از هر چیز آن مفهوم را به ذهن تداعی می‌کند.
و بعضی علم سخن گفتن با پرندگان را (منطق الطیر).
ولی با توجه به اینکه آیه مطلق است و در جمله‌های بعد هم سخن از علم به میان آمده و هم از تمام مواهب (اوتینا من کل شی ء) دلیلی ندارد که مفهوم آیه را محدود کنیم، بنابراین سلیمان وارث همه مواهب پدرش داود شد.
در روایاتی که از منابع اهل‌بیت علیهم‌السلام به ما رسیده نیز به این آیه در برابر کسانی که می‌گفتند پیامبران ارثی نمی‌گذارند و به حدیث، نحن معاشر الانبیاء لا نورث، ما پیامبران ارثی نمی‌گذاریم، تکیه می‌کردند استدلال شده، و دلیل بر این گرفته شده که حدیث مزبور چون مخالف کتاب الله است از درجه اعتبار ساقط است.
در حدیثی که از طرق اهل بیت علیهم‌السلام نقل شده چنین می‌خوانیم: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بگیرد این سخن به فاطمه سلام‌الله‌علیها رسید، نزد ابو بکر آمده و چنین گفت:
افی کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث ابی، لقد جئت شیئا فریا، فعلی عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم اذ یقول: و ورث سلیمان داود:
آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ این چیز عجیبی است! آیا کتاب خدا را فراموش کرده و پشت سر افکنده‌اید آنجا که می‌فرماید: سلیمان از داود ارث برد؟.

۲ - ارث بردن پسران و دختران از والدین



پسران و دختران، از پدر و مادر خود ارث می‌برند:
للرجال نصیب مما ترک الولدان...وللنسآء نصیب مما ترک الولدان.... .
برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می‌گذارند، سهمی است و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می‌گذارند، سهمی.

۲.۱ - دیدگاه علامه طباطبایی


از این آیه قانون احکام ارث آغاز می‌شود، و آیات قبل جنبه مقدمه برای این تشریع را داشت و قبل از بیان تفصیلی و تک تک مسائل آن، بیانی اجمالی و مجموعی آورد تا به منزله قاعده کلی بوده باشد و بفهماند که بعد از ثبوت ولادت یک فرد از فردی دیگر و یا خویشاوندیش با او، دیگر کسی بطور ثابت و دائم از ارث محروم نیست و دیگر مثل ایام جاهلیت اطفال صغیر میت و زن او از ارث محروم نیست و علاوه بر اثبات این قاعده مردم را تحذیر هم کرد از اینکه یتیمان مردم را از ارث محروم نکنند که بی بهره کردن یتیم از ارث مستلزم آن است که سایر ورثه، اموال آنان را به ظلم بخورند و در جای دیگر این نهی را تشدید کرده بود و با این بیانات مساله رزق دادن یعنی دادن سهمی از اموال میت به خویشاوندان و ایتام و مساکین را در صورتی که هنگام تقسیم ارث حاضر باشند، بیان کرد و فرمود: به اینان هر چند وارث نیستند سهمی از مال بدهید.
للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون...
در این آیه شریفه حکمی کلی و سنتی جدید تشریع شده که در اذهان مکلفین غیر مانوس و نا آشنا است چرا که مساله وراثت، آن گونه که در اسلام تشریع شده، هیچ نظیری نداشته است بلکه عادات و رسوم بر این جاری بود که عده‌ای از وراث، محروم از ارث باشند و این مرام آن قدر رایج بود که گویی یک طبیعت ثانوی برای مردم به وجود آمده است، بطوری که اگر خلاف آن را می‌شنیدند عواطفشان تحریک می‌شد، (البته عواطف کاذبی که در این مورد داشتند).
و به همین جهت خدای تعالی قبل از تشریع حکم وراثت، برای اینکه عواطف کاذب آنان جریحه دار نشود و زمینه پذیرش قانون ارث اسلامی در آنان به وجود آید نخست حب فی الله و ایثار دینی را در بین مؤمنین تحکیم نموده و بین آنان عقد اخوت و برادری برقرار کرد و سپس توارث بین دو برادر را تشریع نمود، و سرانجام بدین وسیله رسمی را که قبلا در ارث بردن وجود داشت نسخ کرد و مؤمنین را از تعصب ریشه‌دار و قدیمی نسبت به آن رسوم و عادات نجات داد.
آن گاه، بعد از آنکه استخوان بندی دین محکم شد و حکومت دین روی پای خود ایستاد، توارث بین ارحام را تشریع کرد، اسلام قانون ارث را زمانی تشریع کرد که عده‌ای کافی از مؤمنین آن تشریع را با بهترین وجه لبیک گفتند.
و با این مقدمه‌ای که از نظرتان گذشت، واضح شد که آیه شریفه، در مقام تصریح و برطرف کردن هر گونه شبهه و توهم است و خواسته است با جمله: للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون، یک قانون و قاعده کلی تاسیس کند و بنابراین حکم این آیه مطلق بوده و به حالی از احوال یا به وصفی از اوصاف و... مقید نیست، هم چنان که موضوع این حکم نیز که مردان باشند، عام است و به هیچ خصوصیت متصلی، تخصیص نخورده است، در نتیجه مردان آینده یعنی پسران صغیر هم مانند مردان فعلی نصیب می‌برند.
بعد از تاسیس آن قاعده می‌فرماید: و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون، این جمله نیز مانند جمله قبلی تاسیس قاعده است و نیز مانند آن عام است و شائبه هیچ تخصیصی در آن نیست، در نتیجه شامل همه زنان می‌شود، بدون هیچ تخصیصی و یا تقییدی.
نکته‌ای که تذکرش لازم است، این است که در جمله اول عبارت، مما ترک الوالدان و الاقربون، را آورده بود و جا داشت در جمله دوم به آوردن ضمیر اکتفاء نموده و بفرماید: و للنساء نصیب منه، (برای مردان سهمی است از اموالی که پدران و مادران و خویشاوندان بجا می‌گذارند و برای زنان نیز سهمی است از آن)، ولی اینطور نفرمود، بلکه دوباره عبارت: مما ترک الوالدان و الاقربون، را آورد و این به خاطر آن بود که حق تصریح و فاش گویی را ادا کرده باشد. و جای هیچ تردیدی باقی نگذارد. و باز به همین منظور عبارت: مما قل منه او کثر، را اضافه کرد، تا بیشتر توضیح داده باشد و بفهماند: به صرف اینکه ارث فلان مسلمان اندک است، نباید باعث شود که در تقسیم آن مسامحه کنند.

۳ - سهم ارث دختر تنها از والدین



دختر تنها (بدون برادر و خواهر)، وارث نصف اموال پدر یا مادر خویش می‌شود:
یوصیکم الله فی اولـدکم للذکر مثل حظ الانثیین... وان کانت وحدة فلها النصف...
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد ... اگر یکی باشد، نیمی (از میراث،) از آن اوست... .

۳.۱ - تفسیر آیات


در این آیه حکم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بیان شده است، و بدیهی است که هیچ رابطه خویشاوندی نزدیکتر از رابطه فرزند و پدر نمی‌باشد، و لذا قرآن آنها را بر طبقات دیگر ارث مقدم داشته است.
و ان کانت واحدة فلها النصف، ضمیر در فعل کانت، به کلمه ولد بر می‌گردد که از سیاق کلام فهمیده می‌شود و اگر ضمیر را مؤنث آورد و فرمود: کانت و نفرمود: کان با اینکه مرجعش مذکر است، باز به ملاحظه خبر بوده است، چون منظور از ولد دختر است (می‌فرماید: اگر وارث میت یک فرد مؤنث یعنی یک دختر بود، نصف مال میت را می‌برد) چیزی که هست نام مال را ذکر نکرد، تنها فرمود: نصف از آن او است، پس الف و لام در کلمه، النصف عوض از مضاف الیه است.

۴ - سهم ارث چند دختر از والدین



سهم ارث چند دختر از پدر یا مادر دو سوم اموال آنها می‌باشد:
یوصیکم الله فی اولـدکم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نسآء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک...
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست... .

۴.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان


در اینجا سهم دو دختر را ذکر نکرد، براى اینکه از جمله قبلى یعنى ((للذکر مثل حظ الانثیین )) به دست مى‌آمد، چون وقتى نر و ماده هر دو وارث کسى باشند و سهم نر مثل سهم دو ماده باشد ارث به سه قسمت تقسیم مى شود دو قسمت از آن نر و یک قسمت از آن ماده مى شود در نتیجه سهم یک ماده یک ثلث خواهد بود و قهرا سهم دو ماده دو ثلث مى‌شود البته این مقدار بطور اجمال از جمله نامبرده استفاده مى‌شود، نه اینکه معناى دیگرى از آن استفاده نشود چون کلام طورى است که منافات ندارد بعد از آن مثلا بفرماید: ((و ان کانتا اثنتین فلهما النصف )) و یا بفرماید: ((و ان کانتا اثنتین فلهما الجمیع اگر دو نفر ماده بودند نصف مال و یا همه آن را مى برند)) چیزى که باعث شده جمله نامبرده متعین در معنائى که کردیم بشود این است که در دنبالش از ذکر دو ماده سکوت کرد و در عوض تصریح کرد به اینکه اگر زنان بیش از دو نفر بودند دو ثلث مى برند، ((فان کن نساء فوق اثنتین )) که این عبارت اشعار دارد بر اینکه خداى تعالى عمدا سهم دو دختر را ذکر نکرد.
از این هم که بگذریم در زمان رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله عمل آن جناب در ارث دادن به دو دختر همین بوده، یعنى به دو دختر نیز دو ثلث مى داده و از زمان رحلت آن جناب تا عصر حاضر، عمل علماى امت به همین روال جریان داشته و جز روایتى که از ابن عباس رسیده، مخالفتى در مسأله نبوده است.
و این توجیه که ما کردیم بهترین توجیه این سؤال است که چرا به سهم دو نفر ماده تصریح نکرد.

۵ - تقسیم ارث بعد از ادای دیون میت



ارث بردن از پدر، منوط به پرداخت اموال مورد وصیت و بدهی‌های او می‌باشد:
یوصیکم الله فی اولـدکم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نسآء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک وان کانت وحدة فلها النصف ولابویه لکل وحد منهما السدس مما ترک ان کان له ولد فان لم یکن له ولد وورثه ابواه فلامه الثلث فان کان له اخوة فلامه السدس من بعد وصیة یوصی بهآ او دین ءابآؤکم وابنآؤکم لاتدرون ایهم اقرب لکم نفعا فریضة من الله ان الله کان علیما حکیما.
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست و اگر یکی باشد، نیمی (از میراث،) از آن اوست. و برای هر یک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندی داشته باشد و اگر فرزندی نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، برای مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است) و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می‌برد (و پنج ششم باقیمانده، برای پدر است). (همه اینها،) بعد از انجام وصیتی است که او کرده، و بعد از ادای دین است (شما نمی‌دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدامیک برای شما سودمندترند!) این فریضه الهی است و خداوند، دانا و حکیم است.

۵.۱ - تفسیر


منظور از وصیت همان دستور استحبابی در آیه : ((کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه)) که می‌فرماید: اگر مرگ کسی نزدیک شد و مال بسیاری داشت، خوب است علاوه بر ارثی که خدا برای پدر و مادر معین کرده سهمی برای آن دو و برای خویشاوندان معین کند در اینجا این سؤال پیش می‌آید که دستور مستحبی از نظر اهمیت بعد از وظیفه واجب قرار دارد و جا داشت اول مسأله قرض را که دادنش واجب است ذکر کند بعد از آن این دستور مستحبی را در پاسخ می‌گوئیم: بله همینطور است ولیکن بسا می‌شود که دستور غیر اهم در هنگام بیان کردن (نه در عمل) جلوتر از اهم بیان می‌شود از این بابت که وظیفه اهم به خاطر قوت ثبوتش احتیاجی به سفارش ندارد، به خلاف غیر اهم که آن نیازمند تأکید و تشدید است و یکی از وسایل تأکید و تشدید همین است که جلوتر ذکر شود و بنابراین بیان پس جمله: ((اودین) ) طبعا در مقام اضراب و ترقی خواهد بود. و با این توجیه یک نکته دیگر روشن مى‌شود و آن این است که ((وصیت)) را به وصف ((یوصى بها)) توصیف کرد و وجهش این است که خواست تأکید را برساند و این توصیف علاوه بر تأکید خالى از این اشعار هم نیست که ورثه باید رعایت احترام میت را بکنند و به وصیتى که کرده عمل نمایند.
ءاباؤکم و ابناؤکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا.
خطاب در این دو جمله به ورثه است که در حقیقت شامل عموم مسلمانان که از اموات خود ارث می‌برند می‌باشد و این کلامی است که در مقام اشاره به سر اختلاف سهام در وراثت پدران و فرزندان القا شده و نوعی تعلیم است برای مسلمانان که با لحن (شما نمی‌دانید) ادا شده و امثال این تعبیرات در لسان هر اهل لسانی شایع است. از این هم که بگذریم اصلا نمی‌شود خطاب به غیر ورثه یعنی به مردم باشد و بخواهد بفرماید شما مردم که دیر یا زود می‌میرید و مال خود را به عنوان ارث برای پدر و مادر و فرزندان به جای می‌گذارید نمی‌دانید کدام یک از این سه طایفه نفعشان برای شما نزدیک‌تر است برای اینکه اگر اینطور باشد دیگر وجهی برای جمله : ((کدام یک نفعشان نزدیک‌تر است) ) باقی نمی‌ماند. چون ظاهر عبارت این است که مراد از ((نفع) ) بهره مندی از مال میت است نه بهره‌مندی میت از ورثه پس می‌خواهد به ورثه بفرماید شما چه می‌دانید که کدام یک از بستگانتان زودتر می‌میرند و نفع کدام یک از آنها زودتر به شما می‌رسد.

۶ - منع از وصیت بیش از ثلث مال



وصیت و بدهی ضرر زننده، برای ارث بردن وارث از پدر مانعیت ندارد:
... وان کان رجل یورث کلــلة او امراة وله اخ او اخت فلکل وحد منهما السدس فان کانوا اکثر من ذلک فهم شرکآء فی الثلث من بعد وصیة یوصی بهآ او دین غیر مضآر وصیة من الله والله علیم حلیم.
....و اگر مردی بوده باشد که کلاله (خواهر یا برادر) از او ارث می‌برد، یا زنی که برادر یا خواهری دارد، سهم هر کدام، یک ششم است (اگر برادران و خواهران مادری باشند) و اگر بیش از یک نفر باشند، آنها در یک سوم شریکند پس از انجام وصیتی که شده، و ادای دین بشرط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین،) به آنها ضرر نزند. این سفارش خداست و خدا دانا و بردبار است.
آیه می‌گوید: اگر مردی از دنیا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، یا زنی از دنیا برود و برادر و یا خواهری داشته باشد هر یک از آنها یک ششم مال را به ارث می‌برند.
این در صورت است که از شخص متوفی یک برادر و یک خواهر باقی بماند اما اگر بیش از یکی باشند مجموعا یک ثلث می‌برند یعنی باید ثلث مال را در میان خودشان تقسیم کنند (فان کانوا اکثر من ذلک فهم شرکاء فی الثلث). سپس اضافه می‌کند، من بعد وصیة یوصی بها او دین: این در صورتی است که وصیت قبلا انجام گیرد و دیون از آن خارج شود، غیر مضار در حالی که وصیت و همچنین دین جنبه زیان رسانیدن به ورثه نداشته باشد به این معنی که بیش از ثلث وصیت نکند، زیرا طبق روایاتی که از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه اهل‌بیت علیهم‌السلام وارد شده وصیت بیش از ثلث اضرار به ورثه است و نفوذ آن مشروط به رضایت آنها می‌باشد، و یا اینکه برای محروم ساختن ورثه و زیان رسانیدن به آنها اعتراف به دیون و بدهی‌هایی کند در حالی که بدهکار نباشد.
در پایان برای تاکید می‌فرماید: وصیة من الله و الله علیم حلیم، این توصیه‌ای است الهی که باید محترم شمرده شود، زیرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است که این احکام را مقرر داشته و نیز از نیات وصیت کنندگان آگاه می‌باشد، در عین حال حلیم است و کسانی را که بر خلاف فرمان او رفتار می‌کنند فورا مجازات نمی‌نماید.

۷ - درخواست فرزند ارث برنده



حضرت زکریا علیه‌السّلام خواستار فرزندی ارث برنده از پدر شد:
وانی خفت المولی من وراءی وکانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا• یرثنی ویرث من ءال یعقوب واجعله رب رضیا.
و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش...که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!»
مفسران اسلامی بحث فراوانی پیرامون پاسخ سؤال فوق کرده‌اند، گروهی معتقدند، ارث در اینجا ارث در اموال است، و گروهی آن را اشاره به مقام نبوت دانسته‌اند. بعضی نیز این احتمال را داده‌اند که منظور معنی جامعی است که هر دو را شامل می‌شود.
بسیاری از دانشمندان شیعه معنی اول را انتخاب کرده‌اند در حالی که جمعی از علمای اهل تسنن معنی دوم را، و بعضی معنی سوم را.
کسانی که آن را منحصر به ارث مال دانسته‌اند به ظهور کلمه ارث در این معنی استناد کرده‌اند، زیرا این کلمه هنگامی که مجرد از قرائن دیگر بوده باشد به معنی ارث مال است، و اگر می‌بینیم در پاره‌ای از آیات قرآن در امور معنوی به کار رفته به خاطر قرائنی است که در اینگونه موارد وجود دارد.
به علاوه از پاره‌ای از روایات استفاده می‌شود که در آن زمان بنی اسرائیل هدایا و نذور فراوانی برای احبار (علمای یهود) می‌آوردند، و زکریا رئیس احبار بود. از این گذشته همسر زکریا که از دودمان سلیمان بن داود بود، با توجه به وضع مالی فوق العاده سلیمان و داود، اموالی را به ارث برده بود.
زکریا از این بیم داشت این اموال به دست افراد ناصالح و فرصت طلب و زراندوز، یا فاسق و فاجر بیفتد و خود منشا فسادی در جامعه گردد.
لذا از پروردگار خویش تقاضای فرزند صالحی کرد تا بر این اموال نظارت کند و آنها را در بهترین راه مصرف نماید.
روایت معروفی که از حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها دختر پاک پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده که برای گرفتن فدک در برابر خلیفه اول به آیه فوق استدلال کرد خود شاهد دیگری بر این مدعی است.

۸ - پانویس


 
۱. نمل/سوره۲۷، آیه۱۶.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۴۱۷-۴۱۸.    
۳. نساء/سوره۴، آیه۷.    
۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۴، ص۳۱۳-۳۱۴.    
۵. نساء/سوره۴، آیه۱۱.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۳۲۱.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج‌۴، ص۳۲۹.    
۸. نساء/سوره۴، آیه۱۱.    
۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج‌۴، ص۳۲۹.    
۱۰. نساء/سوره۴، آیه۱۱.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۸۰.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج‌۴، ص۳۳۱.    
۱۳. نساء/سوره۴، آیه۱۲.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۳۳۲.    
۱۵. مریم/سوره۱۹، آیه۵.    
۱۶. مریم/سوره۱۹، آیه۶.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۳، ص۹.    


۹ - منبع



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۱۷۰، برگرفته از مقاله «ارث از پدر».    


رده‌های این صفحه : ارث | موضوعات قرآنی | والدین




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.